
نام اثر: باب اسفنجی
نویسنده: رضوان غریب
ژانر: طنز، عاشقانه، کلکلی
---
باران دختر داستان ماست که عاشق باب اسفنجی است و بشدت دوستش دارد. او خود نیز شبیه باب اسفنجی است: خوشخنده، خنگ و خوشصدا. اما زندگی او با مشکلاتی روبهرو میشود که مجبورش میکنند بدون هیچ ارث و میراثی از خانه بیرون برود. در شهر جدید، باران چیزهای عجیبی تجربه میکند، از دزدی و گرفتار شدن تا کار کردن و تبدیل شدن به پرستار و حتی کمک خلبان شدن. مهمتر از همه اینکه او عاشق میشود. در این مسیر، خدا دو آدم مهم را وارد زندگیاش میکند: پاتریک که بسیار مهربان و خوب است، و اختاپوس که در مسیر باران سر جنگ دارد. آیا باب اسفنجی داستان ما میتواند عاشق شود؟ آیا دختری خواهد بود که بتواند دل او را به دست آورد؟

دامی از جنس خندههایش داستان ماهین، دختری پر از شور و انرژی مثبت است که با وجود تمام لبخندهایش، زخمی عمیق از دوران کودکی بر دوش دارد. ماهین، همچون بسیاری از دخترهای امروزی، به ظاهر و مد اهمیت میدهد. اما زندگی ساده و روزمرهاش ناگهان با ورود به محیط کاری مذهبی به چالش کشیده میشود.
در همان روز اول، یکی از همکاران به دلیل ظاهر مدرن او، قضاوتی ناعادلانه میکند. اما ماهین بیتفاوت نمیماند و با زیرکی و طنز خاص خود، تصمیم میگیرد این قضاوت را با نقشهای ظریف و جذاب تلافی کند.

سیاوش بزرگمهر، مردی مورد اعتماد که سرپرستی فرزندان یتیم برادرش را بر عهده دارد، سالهاست به نورا دل بسته، عشقی دور از دسترس. نورا نیز عاشق سیاوش شده و رابطهای بین آنها شکل میگیرد. اما سیاوش رازهایی دارد که او را در بند کشیدهاند. از طرفی، آراز، پسر برادر سیاوش، نیز به نورا علاقهمند است.
آراز که مورد اعتماد نیست، مصمم است به هر قیمتی نورا را به دست آورد. در این میان، مونا، دختری که زمانی نیما را عاشق خود کرده و دلش را شکسته، اکنون با پشیمانی به دنبال راهی برای جبران است. آیا نورا و سیاوش میتوانند بر مشکلات غلبه کنند و به عشق خود برسند؟ آیا رازهای سیاوش فاش خواهند شد؟ و آیا آراز موفق به رسیدن به نورا میشود؟


داستان دختری که دزدیده میشه و طی اتفاقاتی مرد خلافکاری اون رو به زور لیتل خودش میکنه.

نیل دخترک گل فروش توسط دو از خلافکار های شهر دزدیده میشه و مجبورش میکنن وارد رابطه بی دی اس ام بشه
بشه لیتل گرل این دو برادر..

زندگی صحرا خوب بود تا زمانی که یک تماس ناشناس، باعث عوض شدن بختش شد. تماسی شوم که دامن خیلیهارا در کنار صحرا گریبان گیره آتش کرد؛ آتشی با شعلههای سیاه!

داستان دختری به اسم یارا هست بعد مرگ مادر پدرش میره خونه ای پدر بزرگش اونجا بهش میگن با پسر عموی خشنش ازدواج کنه حالا یارا با این مرد بی رحم چیکار کنه وقتی قلبش گیر یک دختر دیگس...

داستان در مورد یه شیخ دو رگه ایرانی و عربه که از عموش یه دختر ۱۴ساله رو کادو میگیره و رعیت خودش میکنه ، اونو به عمارت خودش میبره اما یه روز که میرن ایران اونجا میفهمه که دختره....!

معلمش یه مامی جذاب و سلطه گره که عاشق یه دختر کوچولوی سفید ریزه میزه بور تو بغلی شده
و چندین بار تو مدرسه ......