
داستان در شمال ایران اتفاق می افتد. زمانی که آراد نوجوان به یتیم خانه ای مرموز واقع در جنگل های انزلی منتقل می شود و ماجراهای جادویی یکی پس از دیگری نمایان می شوند.
قتل، مرگ، جنون و جادو با یکدیگر آمیخته شده اند. فضای یتیم خانه متشنج و ناآرام است. جادوی خاموش کی روشن خواهد شد

دختری به اسم آرا که از وقتی۲۲ساله شده خواب های عجیب می بینه و اتفاق های عجیبتر براش اتفاق میوفته…… .بریم همراه بشیم با آرا تا ببینیم این خوابهاواتفاق هایی که قرار رُخ بده چه تاثیری روی زندگیش میزاره؟

مازر ، جنی که عاشق پریزاد میشه . نامزد دخترک رو میکشه و به جای اون باهاش ازدواج میکنه...

داستان در مورد سرنوشت یک روح است که از هویت خود باخبر نیست و دلیل مرگش را نمی داند بین دنیای زندگان و مردگان گرفتار شده و تا دلیل مرگش را نفهمد به او اجازه وارد شدن به عالم اموات را نمی دهند در این میان او با پسری آشنا می شود که توانایی دیدن ارواح را دارد حوادثی اتفاق می افتد و ماجراهایی پیش می آید که سرانجام آن پسر قبول می کند روح سرگردان را در رسیدن به خواسته اش کمک کندزاویه دید این رمان از زبان اول شخصه و توسط دختر و پسر داستان بیان می شه

با سرعت پلههای باقی مونده رو رفتم بالا، حرف های آقای رمضانی به همم ریخته بود، توی کیفم دنبال کلید می گشتم که در آسانسور باز شد و آقای آرمان مبهم و کاملا بیشعور ازش خارج شد، با دیدن چهره همیشه اخموش به یاد حرف هاش افتادم، تهدیدهاش در مورد بیرون کردنم در عرض یه هفته!
اخم کردم و گفتم: آقای آرمان.


آرتان پسری که فوبیا به کثیفی داره و رئیس شرکت واردات و صادرات اما با دیدن منشی شلخته و شیطونش قلبش براش میره...
روزی که میخواد به بهار پیشنهاد ازدواج حقیقتی رو در مورد گذشته خودش میافته که مجبور میشه با تانیا دختر خالهش ازدواج کنه، اما حالا بعد از چند سال روبه روی بهار قراره و میگیره و مانع ازدواجش میشه، اما....

من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی… و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم … و من نگذارم… عشق من … بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد...

دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره..
تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت و البته جذاب و دختر کش که به هیچ دختری محل نمیده و دخترا فقط و فقط براش سرگرمی ان ..بخاطر شرایطی که دنیا با اختراعش تو کشور های دیگه داره ..روی دنیا شرط میبنده و میخاد مخ دنیا رو واسه رسیدن به اهدافش بزنه درحالیکه دنیا فکر میکنه که ...

من افرا خاورانم.
تنها زندگی میکنم و خرجم رو با تاکسیرانی درمیارم.
یک شب قبل از برگشتن به خونه مردی زخمی رو سوار می کنم و همین باعث به خطر افتادنم میشه...
بعد از اون شب زندگی من گره میخوره به همون مرد مشکوک و تحول بزرگی توی زندگیم شکل می گیره که..