
نام اثر: اجبار به توان دو
نویسنده: مریم رویال
ژانر: ازدواج اجباری، عاشقانه، غمگین، طنز و کلکلی
تعداد صفحات: 563
---
رمان "اجبار به توان دو" داستان دختری به نام آرامه را روایت میکند که در زندگیاش با مشکلات زیادی روبهرو بوده است. پس از مرگ مادرش، پدرش او را مجبور میکند با پسری به نام کوروش ازدواج کند. در این میان، رازها و اتفاقاتی رخ میدهد که کاملاً غیرقابل پیشبینی است و این ازدواج، ماجراهایی پیچیده و جذاب را برای آرامه و کوروش رقم میزند.

رمان پسر بلوچ داستانی عاشقانه و غمگین است که میان یک دختر تُرک به نام إلای و پسر بلوچ به نام هیرمان شکل میگیرد. هیرمان پسری خونسرد و جدی است که دل هر دختری را میبرد، اما إلای دختری است مظلوم اما سرزباندار که برخلاف مخالفتهای خانوادهها، حاضر به پذیرفتن هیرمان به عنوان شریک زندگیاش میشود. إلای با هیرمان به بلوچستان سفر میکند و در آنجا متوجه میشود که زندگی و مشکلات هیرمان پیچیدهتر از آن چیزی است که تصور میکرد.
رمان پسربلوچ یک داستان عاشقانه با زیرلایههای اجتماعی و مافیایی است که نشاندهنده چالشها و موانع است که افراد در مسیر عشق و تعلق به یکدیگر با آنها مواجه میشوند. این رمان همچنین به دنیای پیچیده روابط مافیا و فشارهای اجتماعی که بر افراد تحمیل میشود، پرداخته است.

خلاصه :
دختری خوشکل ولی شیطون که همین سر به هوایش باعث میشه یه تصادف بکنه و مسیر زندگیشو عوض کنه....

منم آن دختر از دیار غم
منم ان کس که غم خورد وغم خوار بود
منم ،منم،منم ،تنها منم
تنها یاری رسان خود، منم
خدایا دوستش داشتم
چرا گرفتی دستش را از دست من؟
خدایا من هنوز دوستش دارم
برگردانش..

مای نیم ایز شیطونک.
اری!نام من شیطونک است.
شیطونکی عاشق
دل داده ی یک شکست خورده.
یک مرد مغرور.
غروری شکست ناپذیر.
جدالی بین منو او.
جدال عاشقانه.
جدالی زیبا.
اما اخر هر جدال خوش نیست.
چی میشود بین منو او؟
خوش بخت خواهیم شد یا خیر؟
نمیدانم

فاقد خلاصه ❌
دانلود رمان سفر به دیار عشق
❤️رمان #سفر_به_دیار_عشق
❤️ژانر: #طنز #غمگین #عاشقانه #اجتماعی #درام
❤️ قسمتی از رمان:
روی یکی از نیمکتهای پارک نشستم و به دنیای قشنگ بچه ها نگاه میکنم… عجیب دلم
گرفته… مثله خیلی از روزا… دوست دارم سرمو بذارم رو شونه ی یه نفرو تا میتونم اشک
بریزم و اون دلداریم بده… اما خیلی وقته که دیگه چنین آدمی رو توی زندگیم سراغ
ندارم… واقعا چی شد که زندگیم به اینجا رسید… انگار آخر راهم… حس میکنم تنها موجوده
اضافه ی روی زمینم… با صدای گریه ی یه دختر بچه به خودم میام… رو زمین افتاده و
کسی نیست که بلندش کنه… از رو نیمکت پارک بلند میشمو خودم به دختر بچه
میرسونم… جلوش زانو میزنمو کمک میکنم بلند شه
دانلود رمان آبنبات چوبی... داستان دربارهی دختری به نام ملیکا است که پس از از دست دادن عشق زندگیاش، زندگیاش به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد. او تمام امیدهایش را در این رابطه گذاشته بود و حالا با از دست دادن آن، احساس میکند که همهچیز را از دست داده است. ملیکا به شدت غمگین و دلشکسته است و نمیداند چگونه باید با این احساسات سر کند.
اما یک اتفاق غیرمنتظره باعث میشود که سرنوشتش به طور کامل تغییر کند. شاید یک تصادف، یک ملاقات تصادفی یا حتی یک فرد جدید وارد زندگیاش میشود که به او کمک میکند تا دوباره به زندگی خود ادامه دهد. با گذر زمان، ملیکا میفهمد که زندگی او هنوز پتانسیلهای زیادی دارد و او میتواند دوباره خوشبختی را پیدا کند.
این داستان به بررسی موضوعاتی همچون غم از دست دادن، امید، و بازسازی خود میپردازد و نشان میدهد که چگونه یک حادثه میتواند سرنوشت را تغییر دهد و درهای جدیدی به سوی آیندهای روشنتر باز کند.