
خانه ای پر رمزو راز و سرشار از سوال که حورای زیبای ما برای کار کردن وارد آن میشود. صاحبخانه جناب مقتدر 70 ساله و مهربان و خیلی آپدیت شده و به روز، از روبرو خیلی پیر و از پشت سر بسیار جوان است.وقتی مشکلات حورا اوج میگیرد فهام زند، جوان مغرور و قدرتمندِ زیبارو که خیلی شبیه مقتدر است پا به میدان میگذارد و عاشق دختر رمان میشود.جنگی نابرابر بین مقتدر و فهام برای بدست آوردن حورا براه میفتد. اما دستها و نقشه هایی پشت پرده است که .... حورا با فهمیدنش می شکند و شکست خورده خود را از همه عقب میکشد... مقتدر... فهام...
کیستند که بخاطر حورا روبروی هم ایستاده اند و رمانی جذاب و خواندنی را رقم زده اند..

استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی تخس و شیطونش به اسم رادمان ملکی اتفاقاتی براش میوفته که تا به حال بهش فکر هم نکرده!

داستان از اون جایی میشه که ترلان دختر شیطون ما به دانشگاه میره ودر دانشگاه استاد جدیدی براشون میاد که از قضا خانواده این استاد دوست صمیمیشونه که از خارج میان و مدتی در با انها زندگی میکنند ولی طی اتفاقاتی این دو مجبور میشن باهم دیگه ازدواج کنن و ......

ترنم دختر شیطون و زخم دیده ای که از جنس مخالفش متنفره ولی دست سرنوشت بازی عشق و نفرت رو براش رقم می زنه و…

بهار، دختری دورگهی جادوگر و گرگینهی اصیل با نیروهای هفت گانه، بیخبر از اینکه چه موجودیه آروم زندگی میکنه اما با آشنا شدن با یک خون آشام همه چیز تغییر میکنه؛ خون آشامی که در قضا استاد دانشگاهشه!
دختری که از یک انسان تبدیل به قدرتمندترین موجود جهان میشه که همه مخصوصا جادوگران ازش هراس دارند! و در این میان خون آشام و شیطان پرستی عاشق که برای به دست آوردن عشقشون باهم میجنگند!
رازهای نهفتهی خطرناکی وجود داره که کسی از آن خبری نداره اما با اومدن بهار کم کم برملا میشند.
هشت نفر از اصیلهای خون آشام و گرگینه طی اتفاقاتی و با دلایلی با هم متحد میشند تا تاریکیها رو نابود کنند.
و در این میان عشق ممنوعهای که بین بهار و یک خون آشام اصیل (رامین) که قراره فرمانروای سرزمین خون آشامها بشه اتفاق میوفته! یعنی با این عشق قراره چه اتفاقی بیوفته؟ این عاشقانه متفاوته…

داستانمون درباره یه پسر کاملا مذهبیه که اسمش امیر حافظ و یه دختر به اسم ترمه که بی بند و بار و دختره آزادی هست
زندگی این دوتا شخصیت داستان مقابل هم قرار میگیره و امیرحافظ و ترمه به عقد صوری هم درمیان و همخونه ی همدیگه میشن که کلی داستان بینشون پیش میاد که خوندنشو از دست ندین..

معلمش یه مامی جذاب و سلطه گره که عاشق یه دختر کوچولوی سفید ریزه میزه بور تو بغلی شده
و چندین بار تو مدرسه ......

دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره..
تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت و البته جذاب و دختر کش که به هیچ دختری محل نمیده و دخترا فقط و فقط براش سرگرمی ان ..بخاطر شرایطی که دنیا با اختراعش تو کشور های دیگه داره ..روی دنیا شرط میبنده و میخاد مخ دنیا رو واسه رسیدن به اهدافش بزنه درحالیکه دنیا فکر میکنه که ...

❤️ رمان: #بچه_مثبت
❤️ نویسنده: #الف_ستاری (ریما)
❤️ ژانر: #عاشقانه #طنز #کلکلی #غیرتی
داستانش در مورد دختری به اسم ملیساست که توی دانشگاهشون سر تور کردن یه بچه مثبت بااعتقادات دینی محکم با دوستاش شرط میبنده. در واقع داستان تقابل افرادی از یک نسل ولی با اصول اعتقادی متفاوت و در اصل از دو دنیای متفاوت است و در این بین...
پایان خـــوش

❤️رمان: #استاد_خاص_من
❤️نویسنده: #پریسا_محمدی
❤️ ژانر: #عاشقانه #طنز #استاد_دانشجویی
#اجبارے #همخونه_ای
دخترے به نام آدرینا که براے رشته تجربے کنکور داده و حالا تو بهترین دانشگاه تهران اسمش در اومده..اون به همراه دوستش یعنے هلیا..این دو نفر بعد از کلے مشکل براے راضے کردن پدر و مادراشون که بذارن برن تهران و درس بخونن راهے تهران میشن..رامین رادمهر مردے که به شدت مغرور و خشڪ و سرد که با وجود سن کمے که داره استاد و کلے تجربه تدریس داره خانواده اش اونو مجبور با ازدواج با دختر شریڪ پدرش مے کنن ولے اون به شدت از اجبار متنفره و با وارد شدن آدرینا به زندگیش ورق به کل برمیگرده و اتفاقاتے مے افته که زندگے این دو فرد ورق مے خوره