
دانلود رمان گناهکاران ابدی...آنیدا با گذشته ای عجیب و پر رمز و راز، برای عملی کردن نقشه های پدرش که رئیس یک باند قدرتمند و خلاف است، وارد شرکت زرگران میشود، آنجا با ویهان آشنا و طی اتفاقات و ماجراهای زیادی بهم علاقمند شده اما موانع زیادی برای رسیدن آن ها بهم وجود دارد مانند پدر آنیدا و …

این رمان داستانی جذاب و پر از اتفاقات غیرمنتظره است که به رابطه چند دختر و پسر پرداخته است. هر کدام از این شخصیتها به شیوهای متفاوت و به طرزی عجیب با یکدیگر روبهرو میشوند و در مسیرهای پر از پیچیدگیهای احساسی قرار میگیرند. داستان پر از عشق، خیانت، پنهانکاری، عشقهای اشتباهی، لجبازی و شیطنت است و ماجراهایی در آن اتفاق میافتد که هیچکس نمیتواند پیشبینی کند.
این رمان با لحن طنز و هیجانی خود توانسته است احساسات متضاد شخصیتها را به خوبی به نمایش بگذارد و چالشهای درونی آنها را به صورتی جذاب روایت کند. با خواندن این رمان، مخاطب به دنیایی پر از هیجان و پیچیدگیهای روابط انسانی وارد میشود که هر لحظهاش غیرقابل پیشبینی است.

نام اثر: باب اسفنجی
نویسنده: رضوان غریب
ژانر: طنز، عاشقانه، کلکلی
---
باران دختر داستان ماست که عاشق باب اسفنجی است و بشدت دوستش دارد. او خود نیز شبیه باب اسفنجی است: خوشخنده، خنگ و خوشصدا. اما زندگی او با مشکلاتی روبهرو میشود که مجبورش میکنند بدون هیچ ارث و میراثی از خانه بیرون برود. در شهر جدید، باران چیزهای عجیبی تجربه میکند، از دزدی و گرفتار شدن تا کار کردن و تبدیل شدن به پرستار و حتی کمک خلبان شدن. مهمتر از همه اینکه او عاشق میشود. در این مسیر، خدا دو آدم مهم را وارد زندگیاش میکند: پاتریک که بسیار مهربان و خوب است، و اختاپوس که در مسیر باران سر جنگ دارد. آیا باب اسفنجی داستان ما میتواند عاشق شود؟ آیا دختری خواهد بود که بتواند دل او را به دست آورد؟

داستان در مورد یه شیخ دو رگه ایرانی و عربه که از عموش یه دختر ۱۴ساله رو کادو میگیره و رعیت خودش میکنه ، اونو به عمارت خودش میبره اما یه روز که میرن ایران اونجا میفهمه که دختره....!

داستان درباره ی 3 تا برادر با نام های (رادوین - رایان - راشا) است که شخصیته راشا (شاد و شیطون) کمی تا نسبتی پررنگ تره.این 3 تا پسر توی این رمان میشه گفت یه جورایی هم شخصیت منفی دارن وهم مثبت.بااینکه وضعیت مالی بدی ندارن ولی گاهی شیطون گولشون میزنه و میرن دزدی.به قول خودشون افتابه دزدی نه. گاوصندق اونم از شرکت های مایه دار وشیک.ولی خب بالاخره از این همه هیجان خسته میشن و تصمیم می گیرن بیخیاله دزدی بشن و به قول معروف ببوسن و بذارنش کنار.در این بین تقی به توقی میخوره و یه وکیل میاد بهشون میگه پدر شماها براتون یه ویلا به ارث گذاشته.
(اینا چند سالیه از پیش پدرشون اومدن تهران زندگی می کنند)با شوکه این خبر میرن ویلا رو ببینن که می فهمن 3 تا خواهر شیطون وپولداربه اسم های(تانیا -ترلان-تارا) هم ادعای مالکیت این ویلا رومی کنند حالا نه جعلی صورت گرفته و نه کسی سر کسی کلاه گذاشته. چطوری؟!

این رمان یه رمانی با جنبه عاشقونه و رمانتیک و در عین حال طنز.که اشنایی یه پسر مغرور در عین حال پر جذبه رو با پرستز خاصی که در نگاه اول مغرور و جدی به نظر میرسه رو با یه دختر دانشجوی کنجکاو و شیطون تو یه مسابقه قایق رونی که بیشتر بین بچه های دانشگاه اونم فقط واسه رو کم کنی و شرط بندی برگزار میشه رو به تصویر میکشه که قصه عشق حقیقی از ورود به موزه ای شروع میشه که ورود مجرد ها به اون ممنوعه و…..

دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج کنه با اولین خواستگارش…

دامینیک روسو، مردی سرد و بیاحساس و البته بشردوست هست و مادری بسیار زیبا داره که در دوران جوانیش یکی از زیباترین مدلهای کمپانی 'لیبل' بوده.
اون درحال حاضر یکی از صاحبان کمپانی لیبل و مجلهی مد مربوط به این کمپانی هست. بخش دیگهای از داستان مربوط به "الا" که دختری بسیار سختکوش، سرزنده و البته جسور هست که برای گذران زندگی و رسیدن به هدفی که در ذهن داره، به سختی کار میکنه و چندین کار پارهوقت رو در یک شبانهروز انجام میده. سرنوشت دامینیک و الا از اولین ملاقاتشون به هم گره میخوره، هرچند این دیدار اول، باعث اخراج شدن الا از کار پارهوقتش توسط دامینیک میشه، اما ....

❤️رمان #پسران_شاه_دختران_گدا
❤️ژانر #عاشقانه #اجتماعی #طنز #کلکلی
❤️نویسنده #امیر_فرهی
نكرده چرخ روزگار بـر هيچكس وفا
چون مى خوانيم هرساله در قصه ها
كه مجنون تر از فرهاد و شيرين تر از ليلا
از بدر عشقِ ميان آدم و حوا
تا بوده عشق جاودان در راه
مى رسيد شاهزاده اى به گدا!
از چوپانى يوسف، به سلطنت زليخا
به تيزى صبر ايوب و تيغ اهريمن ها
عشقى به شفافى دريا، به بلندى ابرها
به نمناكى لبها، به دردناكى غم ها
به سوزناكى سرما، به وسعت قلب ها
به روشنايى فردا، به بى قرارى دل ها
عشق هاى ممنوعه، عشق شاهى به گدا
هميشه زشت و زيبا، هميشه روشن و سياه
هميشه و هميشه تضاد! زندگى پر از پايين و بالا
و عشق و عشق و عشق…
ميان كيست؟ دو قبيل از هم جدا..

❤️رمان، #تمنا_برای_نفس_کشیدن
❤️ژانر، #طنز #اجتماعی #کلکلی
❤️نویسنده، #shadinn
داستانمون درباره ی دختر شاد و شنگول و فوضولیه به اسم تمنا تمنا دقیقا موقع برگشت از ازجلسه کنکور تو ترافیک با پسری به اسم هیراد اشنا میشه یه پسر مغرور و خشک و… افسرده از جایی که تمنای ما زیادی فضوله حسابی تو خلوتش سرک میکشه و ته و توی قضیه رو درمیاره و عزمشو جزم میکنه که هیرادو از اون حالت در بیاره حالا به راه و روش خودش که اصلا باب میل هیراد نیستسر موضاعاتی تمنا هیرادو مجبور میکنه که بزاره تو خونش زندگی کنه البته به شرطی که تنها نباشه و هیرادم باهاش بره…حالا هیرادی که اصلا با اصل وجود تمنا مشکل داره میتونه بااین موضوع کنار بیاد؟