
مثل همه رمان ها یه دختر داریم و یه پسر
دخترمون شلخته و بد دهن، پسرمون منحرف و تمیز
حاال چی میشه اگه خدا بزنه پس کله هردوتاشون و روح هاشون باهم عوض بشه؟

من سوزانم
تو آمدی قلبم را مال خودت کردی
و بد سوزاندیم..
و من می آیم به زودی زود..
قلبت را از ریشه میکنم
و تو نمی دانی
من دیگر دختر ساده و ابله اون روز ها نیستم.
عوض شده ام ..
و تو باعثش شدی....
#پایان_خوش

راجع به دختری به اسم سوگل هست که پدرش صاحب یکی از بهترین رستوران های شهر تهرانه و دنبال یه سری اشپز ماهر هستن…
در این بین با دانیال پسری شوخ، مغرور و البته همه روز و شبش با تلافی میگذره

گرت گراهام به تنها چیزی که اهمیت میده هاکیه؛اون می خواد به صورت حرفه ای هاکی رو ادامه بده اما الان مشکلاتی سر راهش وجود داره و تنها کسی که می تونه کمکش کنه هنا است،کسی که نمی تونه گرت رو حتی برای یک ثانیه تحمل کنه.هنا ولز به خاطر گذشتهی تاریکش به هر پسری علاقمند نمیشه و با هر پسری ارتباط برقرار نمیکنه،اون محدودهی مشخصی برای خودش تعیین کرده و سعی می کنه به قوانین خودش پایبند باشه.هنا بعد از مدت ها مجذوب یک پسر ورزشکار تو دانشگاه شده اما برای بدست آوردن اون پسر باید محدودیت های خودش رو کنار بزاره و حتی به توافق اجباری با گرت گراهام،پسر شیطون و جذاب دانشگاه بِرایِر تن بده که اون رو وارد مسیر تازه ای از زندگیش می کنه.

ماجرای بهار دختر دانشجوییه که برادرش بهادر بدلیل ارتکاب قتل متواری شده و خانواده مقتول او را به عنوان خونبس به عقد برادر مقتول در میارن تا برادرش خودشو معرفی کنه. و برادر مقتول کسی نیست جز جهان ایلچی استاد زبان فرانسه ی بهار..

آریانا دختر شر و شیطونی که دانشگاه رو روی سرش گذاشته، همه چی به خوبی پیش میره ولی با اومدن استاد جدیدش، و یه فیلمی که دستکاری شده مجبور به ازدواج با استادش میشه که...

یه وقتایی از در و دیوار میباره … زمین و زمان میخواد دنیا باشه و تو نباشی … به قول دودکش همه چی دست به دست هم میده و تو میری تو امپاس شدید…شده دیگه نگو نه ؟؟اگه شده پس میتونی خودتو جای شخصیت اول رمانمون بذاری…کیشکا احسانیا ملقب به هانا خرخون !کسی که مدام یه بدبختی بامزه جلوش قد علم میکنه …ولی هانا اون قدر گیجه که به همه چیزای اطرافش به چشم جوک نگاه میکنه

یه وقتایی از در و دیوار میباره … زمین و زمان میخواد دنیا باشه و تو نباشی … به قول دودکش همه چی دست به دست هم میده و تو میری تو امپاس شدید…شده دیگه نگو نه ؟؟اگه شده پس میتونی خودتو جای شخصیت اول رمانمون بذاری…کیشکا احسانیا ملقب به هانا خرخون !کسی که مدام یه بدبختی بامزه جلوش قد علم میکنه …ولی هانا اون قدر گیجه که به همه چیزای اطرافش به چشم جوک نگاه میکنه

دختری روستایی و شر و شیطون که به خاطر دوستیِ اشتباه از
دانشگاه اخراج میشه و به خاطر طعنه نشنیدن؛ این جریان رو به
خانوادش اطلاع نمیده و سعی می کنه تا پایان ترم به تنهایی
زندگی اش رو بگذرونه و در این راه مرتکب اشتباهاتی میشه
که براش عواقب دردناکی در پی داره

رمان درمورددختری به اسم ساحل هست.یه دخترشیطونو صدالبته خوشمل دیگه جونم براتون بگه این خانم خوشمله دانشجوهست وتوی دانشگاه هم کلی شیطونی میکنه داستان وقتی جالب میشه که یکی ازاستادا که پیرهست به ساحل خانم نمره کم میده این خانمی هم برا تلافیش ادامس میزاره روی صندلی استاد خلاصه اینکه ازشانسش استادبه دلیل ی مشکلاتی دیگه نمیاد و ی استادجدیدمیاد که بعدا معلوم میشه پسر عموی ساحل خانمه یک پسر عموی مغرور و بداخلاق...