

کتاب قهرمانان ایران باستان از عباس مهرین با لینک مستقیم
کتاب قهرمانان ایران باستان از عباس مهرین با لینک مستقیم
📖 قهرمانان ایران باستان
👤 عباس مهرین
🗃 #تاریخی #تاریخ_ایران #ادبیات_ایران
📗 قهرمانان ایران باستان
👤 عباس مهرین
〰️ 231 صفحه
✍🏻 روابط فرهنگی ما با هند در روزگار باستان بقدری عمیق بوده که نظیرش در هیچیک از ملل اعم از قدیم یا جدید دیده نشده است. هیچ تعجب ندارد اگر اسوالد اشپلنگر، مورخ بزرگ آلمانی، فرهنگ ایران را جزئی از فرهنگ هند بداند! شباهتهای زیادی که در بین کتب مقدس، زبان، مراسم، طرز کشورداری و غیره در بین هند و ایران وجود داشته است همه موید آن است که ملت های ایران و هند از یک اصل و گوهرند و برای قرن ها یک راه را میپیمودهاند.
اپلیکیشن نودهشتیا یکی از بهترین منابع برای دانلود رمانها و کتابهای الکترونیکی است. این اپلیکیشن مجموعهای از داستانهای متنوع و جذاب را در اختیار کاربران قرار میدهد و تجربهای بینظیر از مطالعه دیجیتال را فراهم میکند.

کتاب خلافت فاطمیان اسماعیلی از ظهور تا سقوط
📖 خلافت فاطمیان اسماعیلی از ظهور تا سقوط
👤 شاهین پهنادایان
🗃 #تاریخی #ادبیات_ایران

کتاب خلافت فاطمیان اسماعیلی از ظهور تا سقوط
✍🏻 معمولا آنچه دربارة اسماعیلیه و تاریخ فاطمیان اسماعیلی نوشته شده بیشتر از زبان مخالفان و دشمنان آنان بوده است. ولی اسماعیلیه به خصوص خلافت فاطمیان واقعیتی تاریخی در تقابل با خلافت عباسی داشته که پس از نابودی دستگاه خلافت فاطمی، مذهب اسماعیلیه به حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی خود در جهان اسلام ادامه میدهند. از این رو بررسی زوایای مختلف ادوار تاریخی مذهب اسماعیلی بسیار مهم است.
📗 خلافت فاطمیان اسماعیلی از ظهور تا سقوط
👤 شاهین پهنادایان
〰 201 صفحه
اپلیکیشن نودهشتیا یکی از بهترین منابع برای دانلود رمانها و کتابهای الکترونیکی است. این اپلیکیشن مجموعهای از داستانهای متنوع و جذاب را در اختیار کاربران قرار میدهد و تجربهای بینظیر از مطالعه دیجیتال را فراهم میکند.


دانلود کتاب آخرین زمامداران الموت1
دانلود کتاب آخرین زمامداران الموت1
📖 آخرین زمامداران الموت
👤 شاهین پهنادایان
🗃 #تاریخی #تاریخ_ایران #ادبیات_ایران
✍🏻 شاهین پهنادایان در این اثر به بررسی شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره تحولات مهم و نقش قلعه الموت در تاریخ ایران و جهان پرداخته است. کتاب به شرح تحولات مختلف در دوران سلطنت حسن صباح بنیان گذار حکومت اسماعیلیان در الموت و جانشینان او همچنین چگونگی سقوط این حکومت و اثرات حملات مغولان و در نهایت پایان حکومت اسماعیلیان در این منطقه اختصاص دارد.
📗 آخرین زمامداران الموت
👤 شاهین پهنادایان
〰 212 صفحه
اپلیکیشن نودهشتیا یکی از بهترین منابع برای دانلود رمانها و کتابهای الکترونیکی است. این اپلیکیشن مجموعهای از داستانهای متنوع و جذاب را در اختیار کاربران قرار میدهد و تجربهای بینظیر از مطالعه دیجیتال را فراهم میکند.


دانلود کتاب ایران در عهد شاه عباس دوم
دانلود کتاب ایران در عهد شاه عباس دوم
ایران در عهد شاه عباس دوم
👤 پاول لوفت
🗃 #تاریخی #تاریخ_ایران #ادبیات_ایران
✍🏻 تاکنون تحقیقات جامعی درباره دوران پادشاهی شاه عباس دوم چنانچه اوضاع سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی آن روزگار را در برگرفته باشد در دست نبود. کتاب حاضر با بهره مندی از ۱۶۵ ماخذ دست اول توسط استاد “پاول لوفت” به رشته تحریر درآمده و ما را بخوبی در جریان سوانح و اتفاقات آن عهد و زمانه می گذارد.
📗 ایران در عهد شاه عباس دوم
👤 پاول لوفت
〰 291 صفحه
اپلیکیشن نودهشتیا یکی از بهترین منابع برای دانلود رمانها و کتابهای الکترونیکی است. این اپلیکیشن مجموعهای از داستانهای متنوع و جذاب را در اختیار کاربران قرار میدهد و تجربهای بینظیر از مطالعه دیجیتال را فراهم میکند.


دانلود کتاب دیدار با ذبیحالله منصوری
دانلود کتاب دیدار با ذبیحالله منصوری
📖 دیدار با ذبیحالله منصوری
👤 اسماعیل جمشیدی
🗃 #زندگینامه #ادبیات_ایران
✍🏻 ذبیح الله منصوری نویسنده مطبوعات و مترجمی پرکار صاحب ۱۴۰۰ اثر است. وی دارای نثری ساده و قابل فهم بوده و به کمک تخیل و وسعت اطلاعات، نثری سرگرم کننده و جذاب داشته. این کتاب به کوشش اسماعیل جمشیدی در پنج بخش تدوین شده که در بخش نخست آن پنج گفتکو با ذبیح الله منصوری آمده و در بخش های دیگر، نظر دیگران درباره او و کتابشناسی آثار وی جمع آوری شده است. در پایان کتاب هم فهرست نام اشخاص و نامهای مهم فراهم شده است.
📗 دیدار با ذبیحالله منصوری
👤 اسماعیل جمشیدی
〰 325 صفحه
اپلیکیشن نودهشتیا یکی از بهترین منابع برای دانلود رمانها و کتابهای الکترونیکی است. این اپلیکیشن مجموعهای از داستانهای متنوع و جذاب را در اختیار کاربران قرار میدهد و تجربهای بینظیر از مطالعه دیجیتال را فراهم میکند.


دانلود رمان، حافظه، فراموشی1
دانلود رمان، حافظه، فراموشی
📖 رمان، حافظه، فراموشی
👤 میلان کوندرا
🗃 #رمان #ادبیات_چک
✍🏻 کتاب «رمان، حافظه و فراموشی» دربرگیرنده عناوین ذیل است: آگاهی از تداوم، ادبیات جهانی، نفوذ به کنه چیزها، رماننویس کیست، زیباییشناسی هستی، پرده پاره میشود و رمان، حافظه، فراموشی. این کتاب میتواند پاسخگوی علاقهمندان به تاریخ، ادبیات و فلسفه باشد.
📗 رمان، حافظه، فراموشی
👤 میلان کوندرا
〰 180 صفحه
اپلیکیشن نودهشتیا یکی از بهترین منابع برای دانلود رمانها و کتابهای الکترونیکی است. این اپلیکیشن مجموعهای از داستانهای متنوع و جذاب را در اختیار کاربران قرار میدهد و تجربهای بینظیر از مطالعه دیجیتال را فراهم میکند.


رمان بر دلم حکمی راند نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی، اجتماعی
تعداد صفحات : 986
خلاصه رمان : بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونهش شدم! اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد بهجز یک چیز، خودش رو…! هیچجوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته پا به اتاق خوابش بذارم تا برای همیشه مال من بشه ولی نمیدونستم که…
قسمتی از داستان رمان بر دلم حکمی راند
به سختی جلوی خنده ام را گرفتم. _چیه؟ نمیخوای ببینیشون؟ با لحن خودم ادایم را در آورد. _چندان کشته مردشون هم نیستم! صدای خندهام بلند شد. _به چی میخندی گندمک؟ بگو ما هم شاد شیم. نگاهی به کاوه انداختم. _تبریک میگم کاوه خان انشالله قسمت شما… صورتش را درهم کشید. _خدا زن جماعت رونصیب گرگ بیابون نکنه. نیشخندی زدم. _چرا عزیزم؟ نکنه به پسرا گرایش پیدا کردی؟ حس کردم فرهان خنده اش گرفت. کاوه چپچپی نگاهم کرد و دستش را به سوی فرهان گرفت. _از وقتی آقا فرهان شما رو دیدم دلم یه کمی قیلی ویلی میره به هرحال خوشتیپ، پولدار، اصیل، صبور در برابر ضربات انفجاری، نصیب هرکسی نمیشه که…
خوش اومدین جناب شایان! فرهان دستش را فشرد. _ممنون بابت استقبال گرمتون. نمیدونستم بین دوستای گندم انقدر طرفدار دارم. جلوی خندهام را گرفتم. رها چشمی چرخاند. _واقعا نمی دونستید؟ والله با تعریفای گندم ما هم تو این چندوقت عاشق شما شدیم فرهان خان باید دسته جمعی بگیریمون! صورت فرهان که درهم رفت نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم. اگر سکوت میکردم تا آخر مراسم باید شاهد تیکه پرانی هایشان به یکدیگر میبودم. به خصوص این که میدانستم هیچکدام از دوستانم ذرهای به خط قرمزها و آبرو و حیثیت اهمیت نمی دهند. _خب دیگه موهای همدیگه رو از چنگتون در بیارید. اومدیم عروسی خوش بگذرونیم و کدورتهارو با هم کنار بذاریم!
کاوه با نگاه خاصی خیره ام شد. _خوشگل شدی! به سختی جلوی خندهام را گرفتم. میخواست فرهان را بچزاند. _تو هم خوشتیپ شدی. دستی به موهایش کشید. _کِی نبودم؟ رها چشمی برایش چرخاند. _به جای این مسخره بازیا برو چهارتا آب شنگولی بیار بخوریم. اصلا نیلو اینا کی میان؟ خشک شدیم! کاوه اشارهای به پی شخدمت زد. _چهارتا نوشیدنی لطفا. فرهان به آرامی دستم را فشرد ولی اهمیتی ندادم. _بقیه ی بچه ها هم میان؟ فکر کنم ما زود رسیدیم. کاوه سری تکان داد. _زود نرسیدین اونا چصی میان. نگاهی به فرهان انداخت. _البته ببخشید… فرهان مودبانه سر تکان داد. _مشکلی نیست. خیال کنید من اینجا نیستم راحت باشید. کاوه نیشخندی زد.


دانلود رمان پتریکور به قلم زهرا فضلی با لینک مستقیم
رمان پتریکور نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 784
خلاصه رمان : ریموت را زده و سوار میشوم و آهسته در را میبندم. بر خلاف من فرناز جوری در را میکوبد که انگار با در بخت برگشته پدرکشتگی دارد. نگاه سرزنش گرم را به فرناز میدوزم که بی خیال میخندد. ـ ببخشید … از دستم در رفت جون تو ـ نمیدونم چرا این به قلم همیشه از دستت در میره عرق روی پیشانی اش را پاک میکند و غر میزند. ـ اوففف … کشتی ما رو با این لگنت ….. خیره که نگاهش میکنم با صدای گوش خراشی میخندد و ضربه ای به شانه ام میزند. ـ ببخشید که به عروسکت توهین کردم … یعنی این غیرتی که تو رو ماشینت داری بابام رو مامانم نداره ….
قسمتی از داستان رمان پتریکور
با صدای عماد که فرا می خواندم، به سمت ساختمان می روم. -لطفا سفره بزار، کبابا آمادست. بعد از خوردن ناهار آنچنان دم می کنم که قادر به تکان خوردن نیستم و با برداشتن بالشت و پتویی به کنار بخاری می روم و می خوابم. وقتی بیدار می شوم خانه حسابی تاریک است و صدای وحشتناک باد از بیرون خانه می آید. از جا بلند می شوم و از پنجره به بیرون مینگرم، شدت وزش باد آنچنان زیاد است که صنوبرها را با شدت پس و پیش میکند و انگار قصد دارد آنها را از ریشه در بیاورد. کلید برق را میزنم تا اتاق از آن تاریکی خارج شود ولی لامپ روشن نمی شود و فکر میکنم که برق رفته باشد. با ندیدن عماد، نگران شده و از خانه خارج می شوم.
همین که از اتاق خارج می شوم آنچنان بادی میوزد که به در پشت سرم بر خورد میکنم. چشمانم را میبندم تا باد اذیتشان نکند که صدای عماد را می شنوم. -چرا اومدی بیرون؟! نمیبینی چه خبره؟! -نگرانت شده بودم. در هر دو دستش پیته ای حلبی نفت است و اشاره میکند که در را باز کنم. داخل میشود و من هم پشت سرش وارد میشوم. -فکر کنم برقا رفته. سرش را به نشانه ی تایید تکان میدهد. -آره با این طوفانی که شده جای تعجب نداره…حالا حالا هم وصل نمیشه. فانوس کوچکی که با میخی به دیوار آویزان است را پایین میآورد و با ریختن کمی نفت در آن روشنش میکند. حال خانه در روشنایی بسیار اندکی فرو میرود.
فانوس فقط کمی محیط اطرافش را روشن میکند و بقیه خانه هم کمی از تاریکی مطلق خارج می شود. فانوس را نزدیک سماور میگذارد و در فنجان های کوچک برایمان چای می ریزد. فضا حالت رویایی دارد و جان میدهد برای کارهای منافی عفت. از فکری که در ذهنم می آید لبخندی بر لبم می نشیند. -به چی میخندی؟! هول شده سرم را بالا می آورم و به صورتش که در سایه روشن اتاق حالتی دلربا و جذاب دارد مینگرم. ته ریش کمی دارد که صورتش را پخته تر نشان می دهد. سایه ی مژهه ای بلندش روی صورتش افتاده و من همیشه با خودم فکر می کردم که یک مرد چرا باید مژهه ای به این پرپشتی داشته باشد. -نمی خوای بگی؟! نگاهم را از صورتش بر میدارم و به چشمانش می دوزم.

📖 نام رمان: آذرخشی میان رگهایم
✍ نویسنده: آرمیتا بهاروند
📚 ژانر: عاشقانه
📥 فرمت: PDF
📄 تعداد صفحات: –
📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، کامپیوتر، آیفون
من، آرمیتا… دختری که هیچوقت محبت واقعی را تجربه نکردم.
اما درست وقتی که پا به شرکت آذرخش گذاشتم، همهچیز تغییر کرد.
او درست مثل یک آذرخش ناگهانی وارد زندگیام شد و دنیایم را از این رو به آن رو کرد…
حالا سرنوشت مرا در مسیر احساسی قرار داده که میان طوفان عشق و سرنوشت در نوسان است. آیا میتوانم در این بازی قلبم را نجات دهم؟
📚 شکوه یک عشق
📚 قلب آتشین
📚 سایههای احساسم
🔥 یک داستان احساسی و پرکشش که شما را تا آخرین صفحه درگیر خود میکند.
💔 دختری که در جستجوی محبت است، اما عشق را در جایی که فکرش را نمیکرد، پیدا میکند.
⚡ سرنوشتی که مثل یک آذرخش ناگهانی از راه میرسد!
📢 به نظرتون عشق همیشه مثل یک آذرخش زندگی رو تغییر میده؟
📢 اگر جای آرمیتا بودید، چطور با این طوفان احساسی برخورد میکردید؟
⚠️ نویسنده عزیز! اگر از انتشار این رمان ناراضی هستید، لطفاً درخواست حذف خود را اعلام کنید